مروری بر کتاب نانا اثر امیل زولا – به‌‌مناسبت دوم آوریل، زادروز این نویسندهٔ نامی

مهرخ غفاری مهر – ونکوور

ناتورالیسم ادبی با نام امیل زولا، داستان‌نویس مشهور فرانسوی، گره خورده است. در نیمهٔ دوم قرن نوزدهم، امیل زولا از این ساختار فلسفی – ادبی استفاده کرد تا مشکلات عمیق اجتماعی زمانهٔ خود را بیان کند. در شخصیت‌هایی که در داستان‌هایش خلق کرد، افراد فرودست جامعه را نشان می‌دهد، کسانی را که از مواهب آموزش رسمی برخوردار نبوده‌اند. این‌ها افرادی‌اند که فرادستان جامعه سعی می‌کنند اعمال و رفتارشان را هدایت کنند. زولا به اهمیت نقش عواملی موروثی، غرایز و امیال درونی انسان‌ها، در بروز رفتارهای متفاوت نیز اهمیت زیادی می‌دهد. مکان بیشتر داستان‌های او محیط شهری است و بیشتر به مشکلات زمانهٔ خود می‌پردازد. برشی خاص از زندگی را انتخاب می‌کند و با دقت به تشریح جز‌ئیات آن می‌نشیند. برشی غم‌انگیز و مأ‌یوس‌کننده که شامل نبرد برای بقا، مبارزه علیه جبر و زور و وحشت و ارعاب و مقابله‌ با تابوها است. خشونت درونی آدم‌ها را که مربوط به احساسات آن‌هاست، به عریانی بیان می‌کند. طبیعت و محیط اجتماعی بی‌رحم و بی‌انعطاف را پیش چشم خواننده قرار می‌دهد. تضاد‌هایی که داستان‌هایش را می‌سازند، معمولاً تضاد انسان‌ با ‌انسان، یا انسان با طبیعت است، ولی آدم‌های قصه‌هایش به‌نوعی در پی دست‌یافتن به تمدن و تکامل‌اند. 

امیل زولا با پیروی از نگرش علمی به پدیده‌ها، در صدد بررسی مشکلات اجتماعی از زاویه‌ دید علمی بود. او در داستان‌هایش به زشتی‌ها و رنج‌ها و حفره‌های خالی زندگی انسان پرداخت. او نویسنده‌ای بود که نمی‌توانست چشم خویش را به‌روی فقر و بدبختی مردم روزگارش و بی‌عدالتی دوران ببندد و هم از این‌رو بود که در ماجرای دریفوس با نوشتن نامه‌ای با عنوان «متهم می‌کنم»، دخالت مستقیم کرد. دریفوس افسر ارتش فرانسه بود که متهم به جاسوسی برای آلمان شد. از آنجا که او یهودی بود هیچ‌کس به درست‌بودن این اتهام اهمیت نمی‌داد. زولا با نوشتن نامه به رئیس‌جمهور چشم مردم را به‌روی حقیقتی عمیق باز کرد. دریفوس ماجرایی عجیب داشت و تا زمانی که دادگاه فرانسه قبول کرد که او از ابتدا بی‌گناه بوده و به‌دلایل نژادپرستانه در زندان و تبعید به‌سر برده بوده است، سال‌ها طول کشید. اما امیل زولا به‌عنوان نویسنده و روشنفکری واقعی نقش فعال اجتماعی در جستجوی حقیقتی را برای خود رقم زد که اکنون هم در کنار هنرش، هنوز با آن جاوید است. زولا خود متهم شد و مجبور به ترک وطن، اما به وظیفهٔ انسانی خویش عمل کرد.

نانا نهمین داستان از سری داستان‌های روگون ماکار است که زولا به‌تدریج و در طی سال‌ها، چاپ و منتشر می‌کرد*. این کتاب در سال ۱۸۸۰ یعنی ۱۰ سال پس از سقوط امپراتوری دوم فرانسه نوشته شده است. پیشرفت‌های علمی زمانه، راهنمای علمی زولا در کار ادبی‌اش شد و علاوه بر جنبهٔ رئالیستی کارهایش، رنگ و بوی ناتورالیستی نیز به آن‌ها داد. نظریهٔ تکامل داروین و چاپ کتاب منشأ انواع در سال ۱۸۵۹ یکی از این دستاوردهای علمی است که راهنمای کار زولا قرار گرفت. او در جستجوی ریشه‌ها و علت‌های مشکلات انسانی و اجتماعی بود. 

در رمان نانا نیز زولا به ساختار ناتورالیستی وفادار است و به‌تفصیل مکان و زمان داستان را تشریح می‌کند و به جزئیات ظاهری و باطنی شخصیت‌ها می‌پردازد. او همچنین به عوامل طبیعی مثل محیط زندگی، غرایز حیوانی انسان، نقش عامل وراثت در زندگی انسان‌ها، حرص و طمع مادی، تظاهر به نجابت و شخصیت والای اجتماعی و غیره اهمیت زیادی می‌دهد. از همه مهم‌تر اینکه تلاش می‌کند تا ریشه‌های علمی و روان‌شناختی مشکلات اجتماعی را عیان کند. 

نویسنده برای آنکه مکان و زمانهٔ داستانش را توصیف کند، در همان ابتدای داستان تماشاخانه‌ای را تصویر می‌کند و از این رهگذر با نگاهی دقیق اشخاصی را که به تماشا آمده‌اند، به‌دقت ترسیم می‌کند و می‌گوید:

«… ساعت نه نواخته شد، هنوز تماشاخانه خالی بود و جز چند نفر تماشاچی که در لژها بر روی نیمکت‌های نرم مخملی نشسته بودند، هیچ‌کس در سالن وسیعی که به‌زحمت چراغ‌ها آن را روشن می‌کرد دیده نمی‌شد. با اینکه موعد نمایش رسیده بود، هنوز نوازندگان نیامده و در سن حرکت یا صدایی شنیده نمی‌شد.» ص ۳

تماشا‌خانه‌ای است زندگی، اما برای معرفی ویژگی‌های آن، نویسنده حتی به ساعت نیز توجه دارد و به جنس پارچهٔ صندلی‌ها. در این سالن نمایش همهٔ جامعهٔ فرانسه از دوک‌ها و دوشس‌ها گرفته تا هنرپیشه‌ها و کارکنان سالن توصیف می‌شوند تا خواننده بتواند تصویری از فرانسهٔ قرن نوزدهم داشته باشد. افرادی با لباس‌ها و آرایش‌های متفاوت و با رفتارهای شاید متظاهرانه و دروغین. 

شخصیت‌های داستان نیز، جامعهٔ فرانسه و شاید اروپای آن دوران را نمایندگی می‌کنند. قهرمان قصه، زنی است که از محله‌های فقیر برآمده و می‌خواهد به‌هر قیمتی شده خودش را به رفاه و زرق‌وبرق زندگی برساند. نانا زنی است که با زیبایی افسانه‌ای خویش همهٔ مردانی را که با او روبرو می‌شوند، اسیر خویش می‌کند و آنان را به نابودی مادی و معنوی می‌کشاند.

هکتور از شهرستان به پاریس آمده و تا به‌حال هیچ تماشاخانه‌ای ندیده است، داستان با دیدار هکتور از نمایش ونوس بلوند که نانا در آن نقش ونوس را ایفا می‌کند، آغاز می‌شود.

فوشیری، پسرخالهٔ هکتور، روزنامه‌نگاری است زبردست. 

بوردنیف، مدیر تماشاخانه، که خودش تماشاخانه را روسپی‌خانه یا رقاص‌خانه می‌نامد.

رُز و ستینر معشوق رُز.

ثروتمند یهودی، داجینیه جوان زیبا و رشید، که در بورس کار می‌کند.

ژرژِ هفده ساله. 

برادر ژرژ، فیلیپ، که افسر ارتش است.

و سرانجام، کنت موفات دو بیفیدِ پاکدامن و ثروتمند.

نویسنده به نشان‌دادن غریزه‌های حیوانی در انسان پرداخته است. او شهوت‌رانی را به‌مثابه یکی از این ویژگی‌ها زیر ذره‌بین قرار داده و تشریح می‌کند. او تلاش می‌کند تا رفتارهای نانا و دوستدارانش را توجیه علمی کند. نانا در نمایش ونوس بلوند که در تماشاخانه به‌اجرا در می‌آید، نقش ونوس را بازی می‌کند. او هنرپیشهٔ خوبی نیست، اما زیبایی شگفت‌انگیزی دارد و همه را اسیر خویش می‌کند. شهوت‌رانی شغل نانا است. او از این راه نان درمی‌آورد و انبوهی از مردمان روزگار را نان می‌دهد. از پسری که پدرش نامعلوم است تا عمه‌اش، خیاط، آشپز، آرایشگر و نانوا و… نانا برای داشتن زندگی بهتر و دستیابی به جلال و شکوهی رؤیایی، خویشتن را می‌فروشد. نویسنده حتی تا آنجا پیش می‌رود که در اواسط داستان، نانا را از مردان، سیر و ناامید می‌‌کند. نانا با دوستان زنش روابط توأم با همجنس‌گرایی برقرار می‌کند. در جایی از داستان، نانا به ژرژ لباس خودش را می‌پوشاند و می‌گوید: «… آه ژرژ تو کاملاً یک دختر خوشگل شده‌ای… » ص ۶۳، و سپس دست در کمرش می‌اندازد و به عشق‌بازی با او می‌پردازد.

زولا با استفاده از نمایش ونوس بلوند، ورشکستگی اخلاقی جامعه و الیت آن را با مرگ خدایان المپ مقایسه و آن را در داستان پیش‌بینی می‌کند. در فصل اول اعلام می‌کند که همهٔ خدایان به‌دلیل زیاده‌روی در عیش‌ونوش، بردهٔ ونوس بلوند می‌شوند و سرانجام از خدایی، هیچشان باقی نمی‌ماند. زولا انهدام جامعه و معیارهای اخلاقی را اعلام می‌کند و مظهر این شکست را در فساد اخلاقی و تمایلات جنسی ناسالم می‌داند. در جایی از نمایشنامه می‌گوید: «ژوپیتر به دام عشق یکی از زنان کشاورز افتاده و آن زن زیبای دهاتی با وی معاشقه نموده و با ریش بلندش بازی می‌کند.» ص ۱۵. یا در جای دیگر می‌خوانیم که: «نپتون پس از آنکه از پیداکردن ونوس خسته و نومید شده بود، مانند میهمانی وارد میخانه شد… سرانجام ونوس زیبا که لباس دهاتی در برداشت و سر خود را با نوار قرمزی بسته و گردن‌بند طلایی بر گردن مرمرین خود آویخته بود، ظاهر گردید… » ص ۱۶.

بیشتر مردانی که نانا برمی‌گزیند، متعلق به طبقات بالای جامعه‌اند. زولا به این وسیله تباهی جامعه را در تباهی بزرگانش نشان می‌دهد. نانا در دو دوره از زندگی‌اش با کنت موفات روزگار می‌گذراند. کنت موفات مردی مسیحی و متدین است و در ابتدا از دوستی با نانا پرهیز می‌کند، اما سرانجام به دام زیبایی او می‌افتد و همهٔ آبرو و حیثیت و مال و منالش را می‌بازد. شکست روانی و اوج فروپاشی کنت زمانی اتفاق می‌افتد که نانا از او می‌خواهد نقش اول را در تئاتر جدید بازی کند که نقش یک بانوی شایسته است و به رُز، همسر کنت، تعلق دارد. کنت مجبور می‌شود از فوشیری که عاشق همسرش است بخواهد که نقش بانوی درستکار را به نانا معشوق کنت و شهرهٔ شهر بدهد و او این کار را می‌کند اگرچه سخت در تلاطم روحی است. نانا می‌تواند بنیان‌های ایمان اشخاص متدین و دارای جاه و مقام را نیز ویران کند. زولا آشفته‌بازار جامعه‌‌ای را تصویر می‌کند که در آن ثروت و قدرت و مقام و منزلت مانند لباس و غذا و عشق، خریدنی است.

نگاه علمی و روان‌شناختی زولا در خلق نانا بازتاب دارد. او شخصیت دوگانه‌ای را برای نانا طراحی کرده است: از یک‌سو زنی ساده و حتی مهربان که محصول جامعه است و از سوی دیگر فاحشه‌ای بی‌رحم و خطرناک که عامل تباهی جامعه است. نانای مهربان، فرزند مردی الکلی و زنی فقیر است که در کانال‌ها و پستو‌ پسله‌های پاریس به دنیا آمده است. او فرزندش را دوست دارد و به ژرژ معشوق هفده‌ساله‌اش هم حس مادری دارد. او آرزو دارد که زنی پارسا و پرهیزکار باشد، ولی به‌سبب ویرانی جامعه نمی‌تواند. نانای فاحشه و خطرناک، با بی‌رحمی به وسوسهٔ مردان می‌پردازد و پول و جاه و جلال آن‌ها را می‌بلعد. این شخصیتی است که زولا می‌خواهد با آن ویرانی جامعه‌ای را نمایش دهد که در آن برای حرص و آز پایانی نیست. هوس، انجامی ندارد و پول، برای لذت‌بردن از زندگی هیچ‌گاه کافی نیست. در جایی از داستان، نانا از کنت موفات پول می‌گیرد و با آن رختخواب طلابافت می‌خرد و در همان رختخواب به کنت خیانت می‌کند و با دیگری می‌خوابد. زولا می‌گوید: «… کنت، نانا و مارکی دوشوار را در آن رختخوابی که تارهایی از طلا و نقره داشت در آغوش یکدیگر دید… آری آنان را در همان رختخوابی دید که وی مزرعه خود را برای آن بفروخت تا بهای آن را بپردازد.» ص ۱۲۰.

تجاوز، خشونت و بی‌رحمی جزئی از جامعه‌ای است که قهرمان‌ داستان در آن زندگی می‌کند. اوج داستان نانا زمانی است که نانا همهٔ روابط قبلی را ترک می‌گوید و تنها به رابطه با فونتان بسنده می‌کند. نانا فونتان را دوست می‌دارد، ولی به‌دفعات مورد ضرب و شتم او قرار می‌گیرد. هنرمند ناتورالیست احساس نانا را از این خشونت هم به‌دقت تصویر می‌کند و می‌گوید که این خشونت‌ها حتی حس احترام نانا را برمی‌انگیزد. نانا که از فونتان سیلی خورده است، می‌گوید:‌ «… از پستی است که مردی بدین‌گونه از نیروی خود سوء‌استفاده کند.» ص ۸۶. «… ولی چیزی نمی‌گذرد که خشمش فرو می‌نشیند و آن سیلی حس احترام او را نسبت به فونتان می‌افزاید… » همان. این تحلیل زولا با نظریهٔ چرخهٔ خشونت، هماهنگی کامل دارد و نشان‌دهندهٔ ذهن تیزبین زولا در تحلیل روان‌شناختی یک بیماریِ روانی است که فرد گرفتار در این چرخه را به تحمل خشونت و حتی لذت‌بردن از آن، راهبر است.

پس از یک سلسله شکست‌ها و ناآرامی‌ها، نانا دوباره دوستی با کنت موفات را می‌پذیرد و زمانی که موفات او را با پدرزن خودش در رختخواب می‌یابد از همه‌جا و همه‌کس می‌بُرد و به خدایش پناه می‌برد. در این قسمت زولا با پیچیدگی و درهم‌تنیدگی هر چه تمام‌تر، ویرانی جامعه و غوطه‌خوردن آن در لای و لجن تمایلات جنسی را نشان می‌دهد. سرانجامِ نانا نیز، تباهی است و شکست. او در فقر و گریز از پلیس دست‌و‌پا می‌زند و از پسرش که آبله گرفته و به‌دلیل فقر معالجه نشده است، آبله می‌گیرد و در تنگدستی با صورتی آبله‌رو و زشت از دنیا می‌رود. نویسنده زیباییِ نانا در شروع داستان را با آبله‌رویی جایگزین می‌کند. او با آنکه به‌عریانی همهٔ زشتی‌های جامعه را تصویر کرده بود، حسی از اخلاق‌گرایی را هم منتقل می‌کند. سؤالی که برای خواننده باقی می‌ماند، این است که آیا ریشهٔ همهٔ این مشکلات اجتماعی صرفاً نهاد حیوانی انسان است یا اختلاف طبقاتی و زجر و درد مردمی که با بحران‌های سرمایه‌داری در اواخر قرن نوزدهم دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، نیز نقشی در این آشفته‌بازار دارد؟ 

نانا داستانی ناب به‌شیوهٔ ناتورالیستی است که ویرانی جامعهٔ فرانسه در اواخر قرن نوزدهم را با استفاده از شخصیت نانا و داستان در داستانِ ونوس بلوند، به روانی و شیوایی هرچه تمام‌تر و با شخصیت‌پردازی دقیق، توصیف می‌کند. امیل زولا در نشان‌دادن چالش‌های زندگی انسان بسیار موفق است، حتی اگر نتواند پاسخی برای رهایی از دردهای اجتماعی داده باشد. او به‌عنوان نویسنده، وظیفهٔ انسانی خود را انجام داده و به‌همین دلیل است که هنوز هم داستان‌هایش جذابیت و گیرایی خاص خود را دارد. 

بازنویسی مارس ۲۰۲۲


*ترجمهٔ محمدعلی شیرازی

ارسال دیدگاه